×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

niloofaraneh

نیلوفرانه

× سلام ، به سرزمین دل من خوش آمدید امیدوارم که از دیدن مطالب این وبلاگ لذت ببرید و ممنون از حضور گرمتون
×

آدرس وبلاگ من

niloofare.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/niloofare

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

آرامش

خدا وقتی آدمو آفرید سینه اش قفسه نداشت . یه پوست نازک بود رو دلش . یه روز آدم عاشق دریا شد . اونقدر که با تموم وجودش خواست تنها چیز با ارزشی که داره بده به دریا. پوست سینه شو درید و قلبشو کند و انداخت تو دریا . موجی اومدو نه دلی موندو نه آدمی . خدا دل آدمو از دریا گرفت و دوباره گذاشت تو سینش . آدم دوباره آدم شد . ولی امان از دست این آدم دو روز بعد آدم عاشق جنگل شد . دوباره پوست نازک تنشو جر داد و دلشو پرت کرد میون جنگل . باز نه دلی موند و نه آدمی . خدا دیگه کم کم داشت عصبانی میشد . یه بار دیگه دل آدمو برداشت و محکم گذاشت تو سینه اش . ؟ولی مگه این آدم،آدم می شد این بار سرشو که بالا کرد یه دل که داشت هیچی با صد دلی که نداشت عاشق آسمون شد . همه اخم و تخم خدا یادش رفت و پوست سینه شو جر داد و باز دلشو پرت کرد میون آسمون . دل آدم مثه یه سیب سرخ قل خورد و قل خورد و افتاد تو دامن خدا . خدا گفت : نه دیگه این دل واسه آدم دیگه دل نمی شه . آدم دراز به دراز چش به آسمون رو زمین افتاده بود. خدا این بار که دل رو گذاشت سرجاش بس که از دست آدم ناراحت بود یه قفس کشید روش که دیگه آها ، دیگه بسه . !آدم که به خودش اومد دید ای دل غافل ! چقدر نفس کشیدن واسش سخت شده . چقد اون پوست لطیف رو سینش سفت شده دست کشید به رو سینشو وقتی فهمید چی شده یه یه آهی کشید یه آهی کشید همچین که از آهش رنگین کمون درست شد و این برای اولین بار بود که رنگین کمون قبل از بارون درست شد . بعد هی آدم گریه کرد هی آسمون گریه کرد . روزها و روزها گذشت و آدم با اون قفس سنگین خسته و تنها روی زمین سفت خدا قدم می زد و اشک می ریخت . آدم بیچاره دونه دونه اشکاشو که می ریخت رو زمین و شکل مروارید می شد برمی داشت و پرت می کرد طرف خدا تو آسمون . تا شاید دل خدا واسش بسوزه و قفسو برداره . اینطوری بود که آسمون پر از ستاره شد ولی خدا دلش واسه آدم نسوخت . خلاصه یه شب آدم تصمیم خودشو گرفت . یه چاقو برداشت و پوست سینشو پاره کرد . دید خدا زیر پوستش چه میله های محکمی گذاشته ، دلشو دید که اون زیر طفلکی مثه دل گنجشك می زد و تالاپ تولوپ می کرد . انگشتاشو کرد زیر همون میله ای که درست روی دلش بود و با همه زوری که داشت اونو کند . آخ ! اونقد دردش اومد که دیگه هیچی نفهمید و پخش زمین شد. خدا ازون بالا همه چی رو نیگا می کرد. دلش واسه آدم سوخت . استخونو برداشت و به دریا و آسمون و جنگل مالید. یهو همون تیکه استخون روی هوا رقصید و رقصید . چرخید و چرخید . آسمون رعد زد و برق زد . دریا پر شد از موج و توفان و درختای جنگل شروع کردن به رقصیدن . همون تیکه استخون یواش یواش شکل گرفتو شد و یه فرشته . با چشای سیاه مثه شب آسمون ، با موهای بلند مثه آبشار توی جنگل ، اومد جلو و دست کشید روی چشای بسته آدم ، آدم که چشاشو باز کرد اولش هیچی نفهمید . هی چشاشو مالید و مالید و هی نیگا کرد . فرشته رو که دید با همون یه دل که نه با صد تا دلی که نداشت عاشقش شد . همون قد که عاشق آسمون و دریا و جنگل شده بود . نه، خیلی بیشتر ، پاشد و فرشته رو نگاه کرد . دستشو برد گذاشت روی دلش همونجا که استخونشو کنده بود. خواس دلشو دربیاره و بده به فرشته ، ولی دل آدم که از بین اون میله ها در نمیومد . باید دوسه تا دیگه ازونا رو هم میکند . تا دستشو برد زیر استخون قفس سینش فرشته خرامون خرامون اومدجلو . دستاشو باز کرد و آدمو بغل کرد . سینشو چسبوند به سینه آدم . خدا ازون بالا فقط نیگا می کرد با یه لبخند رو لبش ، آدم فرشته رو بغل کرد . دل آدم یواش و یواش نصفه شد و آروم آروم خزید تو سینه فرشته خانوم . فرشته سرشو آورد بالا و توی چشای آدم نیگا کرد . آدم با چشاش می خندید. فرشته سرشو گذاشت رو شونه آدم و چشاشو بست . آدم یواشکی به آسمون نیگا کرد و از ته دلش دست خدا رو بوسید . اونجا بود که برای اولین بار دل آدم احساس آرامش کرد .
سه شنبه 25 اردیبهشت 1391 - 12:24:38 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 10 فروردین 1394   3:15:51 PM

salam,

Besiar jaleb bood, vali age hameh manzooro daryaft konand.Lotfan edameh bedid .....

Ba tashakor

Reza

http://faramarzorg.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 25 دی 1393   2:19:58 AM

Likes 1

http://gorganmusic22.persiangig.com/600/607.gif

خوب مي دونم،توتوي خوابم نمياي                                        
براي خوندن يه شعر،ازاين خرابم نمياي                             
   وقتي كه رفتي دل من،اينجوري عاشقت نبود                       
شعراي كال اين دلم،اون روزا لايقت نبود         
حالا كه من براي توسبدسبد گُل مي سازم
              براي برگشتن تو،با ناله هام پُل مي سازم    
                            اون دل با وفاي تو،ازدل من خسته شده     
                                    خوب مي دونم
مدتيه كتاب ما بسته شده

ali

alipoya

http://ali poya.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 30 بهمن 1391   2:15:13 PM

Likes 1

خیلی قشنگ و احساساتی بود ٰ دستتون درد نکنه

http://rivanbashila.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 28 آبان 1391   6:49:18 PM

هرچي تکراري بشه حوصله رو سر ميبره اما من بوسه تکراري رو خيلي دوسدارم

ali

aliansari

http://dashtegol.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 3 خرداد 1391   7:20:52 AM

salam neveshteh Niloofar arameshe khasi ejad mikoneh.dastetoon tala va zehnetoon bi bala.ama to in donyaie khakieh madi az nasle bashar sangdelani dideh misheh keh adam arezoo mikoneh kash khodaye doost dashtani inkaro nemikard.